رادينرادين، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

آقا رادین

تولد مامان مهرناز

ني ني نازم سلام. عروسك كوچولوي من امروز تولد مامان مهرنازه تولد امسال من يه فرق بزرگ با سالهاي قبل داره و اونم اينه كه در تولد امسال ماماني شما هم حضور داري و تولد ماماني رو براش قشنگتر كردي. بابا رضاي مهربون هم كه از ديشب چندين بار تولدم رو بهم تبريك گفته و كلي خوشحاله. بابا رضا هر سال منتظر روز تولد مامانيه و با هديه هاي قشنگ و باارزشش اين روز رو براي ماماني قشنگتر ميكنه. قربون بابا رضاي گل بشم كه خوب و مهربونه و ماماني و ني نيش رو انقدر دوست داره و بخاطر خوشحاليشون همه كاري ميكنه. بابا رضا من و ني ني هم خيلي دوستت داريم و خوشحالم از اينكه روز تولدم تو مهربونم در كنارمي   و بدون كه وجودت در كنارم از تمام هديه&...
5 شهريور 1390

ني ني وارد هفته هفتم ميشود.

ني ني نازم سلام. صبح جنابعالي به خير. خوب خوابيدي ماماني. مامان مهرناز ديشب قبل ازخواب وضع معده اش به هم ريخته بود آخه قبل از خواب گندم برشته و شاهدونه خوردم و حالم يه كمي بد شد واسه همين عرق نعناع خوردم و  توي خونه شرع كردم به قدم زدن تا يه كم هضم شدن و وقتي بهتر شدم خوابيدم اينم درس عبرتي شد براي ماماني كه قبل از خواب انقدر شكمو بازي درنياره و نخوره عزيز دلم شما وارد هفته هفتم شدي مباركه گلم بزرگتر شدنت من و بابايي تمام روزا رو شمارش ميكنيم و منتظريم هر هفته زودتر تموم بشه تا شما يه هفته بزرگتر بشي و به اومدنت نزديكتر بشه. هر يه هفته هم كه بزرگتر ميشي من و بابايي ميريم توي اينترنت ميگرديم و مطالب مربوط به همون هفته...
2 شهريور 1390

افطاري دايي ميثم جون

نقل خوشمزه مامان و بابا سلام  ديروز يعني دوشنبه آخرين روز مرداد ماه بود و مقارن با 21 رمضان و شهادت امام علي(ع) و به همين خاطر ديروز تعطيل بود و ماماني توي خونه استراحت كرد.البته ظهر شاگرد خصوصي داشتم اما خوب همين كه يه روز كامل توي خونه بوديم و سه تاييمون پيش هم بوديم كلي حال داد.مامان قربونت بشه عزيزم كه هنوز نيومدي انقدردوست داشتني هستي و ما برات مي ميريم دايي ميثم طبق روال هر سال كه توي ماه رمضون يه روزش رو بهمون افطاري ميده ديروزم واسه افطاري هممون رو به پيتزا دعوت كرد ما هم كه هممون عاشق پيتزااااااااااااا مخصوصا بابا رضاي شكمو  عصري رفتيم خونه مامان جون چون قرار بود افطار اونجا سرو بشه البته بابا...
1 شهريور 1390

قرآن خواندن مامان براي سلامتي ني ني

عسل مامان سلام. مامان مهرناز اين روزا حسابي مشغول خوندن قرآنه چون بايد تا آخر ماه رمضون ختمش كنه.عزيزدلم من اول ماه رمضون نيت كردم كه براي اينكه خدا يه ني ني سالم و صالح بهمون عطا كنه قرآن رو ختم كنم البته ماماني هرسال ماه رمضون  قرآن رو ختم ميكنه اما امسال نيتم فرق داشت يعني در كنار نيت هميشگيم كه سلامتي همه اعضاي خانوادم و عزيزانم هست امسال يه نيت بزرگتر هم داشتم و اون سلامتي ني ني گلم بود چون من و بابارضا مطمئن بوديم كه خداي مهربون شما رو به زودي به مهماني خونه ما مياره. از همون روز اول ماه مبارك كه شروع كردم به خوندن قرآن به همين نيت، شما هم توي دل ماماني بودي و ما هنوز خبر نداشتيم البته حدس ميزديم كه تشريف آورده باش...
30 مرداد 1390

قصه عاشقي مامان و بابا

سلام به نازگل مامان و بابا. عزيزم من و بابايي دلمون خيلي براي ديدن روي ماه و خوشگلت تنگ شده. آخه ما چطوري 8 ماه ديگه تحمل كنيم تا روي ناز شما رو ببينيم ني ني ملوسم  عزيز دلم ميخوام برات از خاطره عاشق شدن مامان و بابا بگم. ماماني و بابايي هردوتاشون توي يه سال(مهر ماه سال 82) وارد يه دانشگاه شدن چونكه خدا قسمتشون رو اينطور رقم زده بود و چه قسمت زيبايي هم خدا براشون تعيين كرده بود.قربون خداي مهربونم برم كه هميشه واسه من و بابايي بهترين چيزا رو مقرر ميكنه. جونم براي ني ني بگه كه بابا رضا در همون اوايل ورود به دانشگاه عاشق شد. براي اولين بار عاشق شد تازه اونم چه عشقي عشق در يك نگاه   خلاصه گذشت و گذشت و هر ر...
30 مرداد 1390

آزمايشات بارداري

سلام به ني ني كوچولوي خودم. عزيزم مامان مهرناز پنجشنبه و جمعه ها سركار نميره به خاطر همينه كه دو روزه واست چيزي ننوشتم چون توي خونه اينترنتمون سرعتش خيلي پايينه و نميتونم وبلاگت رو آپ كنم. همونطور كه قبلا گفته بودم خانم دكتر واسم يه سري آزمايش نوشته بود كه بايد انجام ميدادم.چهارشنبه اداره بودم كه از رئيسم اجازه گرفتم كه برم آزمايشاتم رو انجام بدم بابا رضا جون اومدن دنبالم و منو بردن خونه مامان جون. مامان جون ازم خون گرفت و خونم رو برد بيمارستان.بعدم با مامان جون رفتيم چندتا مبل فروشي مبل نگاه كرديم اما هيچكدوم مورد پسند قرار نگرفت.ماماني بايد برات بگم كه مامان جون اينا اوايل مرداد ماه اسباب كشي كردن به خونه قبلي خودشون چون از سال 81 تا الان ...
29 مرداد 1390

جواب آزمايش

عروسك ناز من سلام.    روز پنجشنبه مامان جون جواب يه سري آزمايشاتم رو واسم گرفت تاريخ جواب رو زده بودن 9 شهريور اما از اونجايي كه ما پارتي داريم جواب رو يه روزه دادن. خوشبختانه همه چيز نرمال بود و عالي.هنوز جواب يه سري ديگه مونده كه اونا چند روز ديگه آماده ميشن. جونم براي ني ني بگه كه مامان مهرنازش از اونجايي كه خيلي اكتيوه پنجشنبه و جمعه شاگرد خصوصي داشت البته مامان نميذاره شما اذيت بشي اول از شما اجازه ميگيره اگه شما اجازه دادي بعد به شاگردش درس ميده. عزيزم ديشب هم شب قدر بود من كه نرفتم مسجد اما توي خونه خودم قرآن خوندم و كلي دعا كردم مخصوصا واسه سلامتي شما ني ني گلم. دوتا بوس ازطرف من و بابايي واسه نيي ني نازمون&nb...
29 مرداد 1390

ني ني وارد شش هفتگي ميشود

سلام پشمك مامان و بابا. شما امروز يه ني ني 6 هفته اي شدي انقدرم ني ني خوبي هستي كه تا امروز اصلا مامانتو اذيت نكردي و حالشو بد نكردي مامانم داره حسابي بهت ميرسه اما بايد مواظب باشم زياد چاق نشم چون خانم دكتر ديروز بهم گفت نذار زياد چاق بشي چون خودت هيكلت پره. ماماني شما الان اندازه يه دونه عدسي يعني 4 تا 5 ميلي متري آخ قربون هيكل ريزت برم من.        الان اون قلب كوچولوي مهربونت هم 100 تا 130 بار در دقيقه داره ميزنه قربون قلبت نانازم  ...
25 مرداد 1390

خبر خوش ورود يه مهمان كوچولو

  بازم سلام به ني ني بند انگشتي خودم كه الان اندازه يه دونه عدسه!! همين پنجشنبه اي كه گذشت يعني 20مرداد ماه روزي بود كه من و بابا رضا فهميديم شما از پيش خداي مهربون تشريف آوردي به شكم ماماني و من چقدر خوشحالم كه شما ني ني ناز من توي ماه رمضون ماه مهماني خداي عزيز به زندگي ما تشريف آوردي آره عزيزم امسال ماه رمضون 11 مرداد شروع شد و من هم مثل هرسال روزه گرفتم البته من و بابا رضا روزه گرفتيم. من و بابايي بعد از 2 سال و 4 ماه كه ازازدواجمون گذشت تصميم گرفتيم زندگي قشنگمونو با اومدن شما قشنگتر كنيم البته ما هميشه به اومدن ني ني نازمون مشتاق بوديم ولي چون بابا رضا سرباز بود تصميمون بر اين شد كه بعد از اتمام سربازي بابايي شما رو دعو...
25 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آقا رادین می باشد